منشین با من، با من منشین!
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست؟
یا نگاه تو که پر عصمت و ناز ...
بر من افتد چه عذاب و ستمی ست!
دردم این نیست ولی
دردم این ست که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم !
آهوک
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم!
برچسبها: پوپک , اهوی من , شعر معاصر , شعر نو , شعر عاشقانه , اشعار زیبا , وبلاگ برتر ,
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد